جدول جو
جدول جو

معنی کره زده - جستجوی لغت در جدول جو

کره زده
(پَ دَ / دِ)
متکرج. سفیدک زده. کپک زده. (یادداشت مؤلف). رجوع به کره و کره زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دِ)
مانده و خسته. مانده شده از راه. صدمه دیده از بسیاری راه. رنج سفر دیده. (از یادداشت مؤلف) :
جوانی دژم ره زده بر در است
که گویی به چهر از تو نیکوتر است.
اسدی.
هرچند ره زده ست ببینش کز آنچه رفت
چون نوچه ماه خوبتر و خوشتر آمده ست.
فتوحی مروزی.
، مورد دستبرد دزدان واقع شده
لغت نامه دهخدا
(کِلْ لَ / لِ یِ زَ دَ / دِ)
رجوع به ترکیبهای کلّه یا کلّه (معنی چهارم) شود
لغت نامه دهخدا
(رُ زِ شُ دَ)
خندیدن نه به فرزانگی. (یادداشت مؤلف). خندیدن به آواز ممتد. رجوع به کرّه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ زِ کَ دَ)
کره بستن. کره برآوردن (ناظم الاطباء ذیل کره). کره گرفتن. کپک زدن. تکرج. سبز شدن نان و غیره چون دیری در هوای مرطوب بماند. (یادداشت مؤلف). زنگار بستن نان و میوه و جز آن. (ناظم الاطباء). اور زدن (تکرج عربی و مشتقات مادۀ کرج معرب این کلمه فارسی است). (یادداشت مؤلف). رجوع به کپک زدن، کره گرفتن و کره برآوردن شود
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / دِ)
مسوّس. مدوّ. کرمو. کرم خورده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ دَ / دِ)
چیزی که کپره گرفته باشد. کپک زده. سفیدک زده. کره زده. کلاش گرفته. متکرج. اورگرفته. اورزده. رجوع به کپک زده شود، شوخ گرفته. پینه بسته
لغت نامه دهخدا
تصویری از کله زده
تصویر کله زده
اورنگ تاکدار (تاک طاق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرم زده
تصویر شرم زده
شرمنده، شرمگین، خجل
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری زده
تصویر پری زده
جن زده مصروع مجنون، کاهن، جمع پری زدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد زده
تصویر درد زده
دارای درد دردمند، مریض علیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرع زده
تصویر صرع زده
کسی که مبتلی به صرع است مصروع غش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
الزّبدة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
Butter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
beurrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
mengoles mentega
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
spalmare il burro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
passar manteiga
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
buttern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
smarować masło
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
намазывать масло
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
намазувати масло
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
boter smeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
버터를 바르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
مکھن لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
মাখন লাগানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
ทาเนย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
kupaka siagi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
tereyağı sürmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
मक्खन लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
涂抹黄油
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
למרוח חמאה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
バターを塗る
دیکشنری فارسی به ژاپنی